و رمضان آمد و همراهش باران هم .
و بازهم یک ندا آمد گر چه صدایش برایم نارسا بود . لب تشنه شد ، جسم گرسنه شد اما دل و دیده سیر نشد .
و به استقبال شتافتیم اما سفره را مهیا نکردیم و باز زودتر از آنکه باید روزه را شکستیم و توبه را نیز.
و چه سخت است اینکه هنوز بیگانه باشی با « هذا شهر عظمته و کرمته و شرفته و فضلته علی الشهور ».
و چه سخت است هزاران بار بخوانی « انا انزلناه فی لیله القدر » اما باز حسرت اینکه « وما ادریک ما لیله القدر ».
و چه خوش است نور امید در دل این حسرتها …
و چه خوش است 21 رمضان و علی و ندای « فزت و رب الکعبه » و یک دل سیر اشک بی پیرایه ……..
اما تو ای خالق ضیافت رمضان ، از همگان بپذیر : « اللهم ادخل علی اهل القبور السرور »
یاعلی