بایگانی | دسامبر, 2008

چه ساده

23 دسامبر

گاه از کلام شرر می ریزد گاه از نگاه موج برمی خیزد . گاهی سکوت چون طوفان می تازد و گاهی غرش رعد ، به آه ِنفس ِ بی قراری ، عرصه می بازد.

شاید دیده باشی ، شاید اندیشیده باشی که ضیافت ِخویش با خویش در خلوت ِپر تشویش ، گاه سرآغاز فصل نوینی از عقاید می شود ، آن هنگام که شمع ِجمع ِافکار و اعمال خویش گردیده ، خویشتن در محاصره افکار و اعمالی می بینی که چون گردابی سهمگین تکه چوب ِوجودت را هزاران باره می چرخانند.

گاه شاید دیده باشی چه ساده اسیر قلقلک ذهنت می شوی ، شاید دیده باشی در حصار ِکلمات ِمنطق مآبانه ، دچار رخوتی بی انتها می شوی و چه مضحک بر اندیشه خویش فخر بیجا می فروشی.

شاید دیده باشی گاه سادگی نگاه را به پیچیدگی دیدگاه میفروشی و در روز روشن از پی اثبات خورشید میگردی و نهایت جزشب و حسرت نصیبت نمی شود !!!

ساده تر بگویم :

گاه چه ساده ، سادگی ِابدیت لحظه را به تفسیر ِهزار ایهام ِنادیده و تعبیر ِهزار ابهام ِناشنیده می فروشی !!!!

گاه چه ساده به دور خویش چنبره می زنی !!

یاعلی

……………………………………………………………………………………

پی نوشت 1 : چندی است کلام از شور تهی می بینم شاید از کبر ِپوشالیم باشد شاید هم …….

پی نوشت 2 : تمامی افعالی که بر دوم شخص ( مخاطب ) دلالت دارند ، دوربرگردان اصلی به سمت متکلم وحده ( خودم ) می باشند اسائه ادب تلقی نگردد.

بهانه همیشگی

17 دسامبر

مگر خیبر زجایش کنده میشد

یقین آنجا علی هم یا علی گفت

و هر مقدار تقلا به خرج دادم تا این صفحه مجازی را به بازی نگیرم نام و یاد  علی هر بهانه ای را از من گرفت تا مباد از خاطرم برود که اسطوره بی چون و چرای ایرانی ، امروز بر تخت ِشاهی جلوس میکند و تا به همیشه امیر ِدلهای بلورینی میشود که بی یاد او دست بر زانوان خود نگذاشته ، بر نمی خیزند . تا یادم باشد غدیر زیباترین جلوه افتخار است ، تا یادم باشد این زیباترین لحظات را به همه آنهاییکه این عید را بی ادعا بهانه ای برای زیبا شدن و زیبا بودن برگزیده اند ، شادباش بگویم .

اگر بر تاجگذاری ِشهنشاه عاشقی ، شبنمی زلال و گرم بر دشت گونه خویش احساس کردی و یا از شعف ِ چنین عید خجسته ای در درون خویش بر علی سلامی فرستادی ، دعا کن حضورش همیشه بهانه باران دیدگانمان باشد .

بر همه یاران و عزیزان خجسته باشد این هلهله شادی.

یاعلی

( لینک متنی که سال گذشته در چنین روزی در این سرای مجازی نوشتم)

تاجگذاری عشق

 

حقیقت

3 دسامبر

حقیقت گاه به قدر سرکشیدن جرعه ای از شوکران تلخ است تلخ تلخ .

حقیقت به قدر شنیدن ِ کلام یک دوست آنهم دوستی که بی او بودن را در سیر زندگی کودکی و جوانی به یاد نداری ، تلخ است آنهم از غروب تا سپیده دم .

از هیاهوی شهر و کار و روزمرگی و شاید دنیای مجازی گریزی میزنم به جاییکه در نگاه اول بی گمان تعبیری بهتر از بهشت برایش ندارم ، هر چند این بهشت را گهگاه به تماشا می نشینم اما هربار بیشتر از گذشته بر زیبایی حیرت انگیزش پی می برم .

بعد از سیری کوتاه خلوتی برپا میشود میان من و رضا .

دو صندلی روبروی هم از غروب خورشید تا سپیده دم بی آنکه خواب را به ضیافت ِدیدگان دعوت کنیم .

و می گویم و می شنوم و می گویم و می شنوم و در این بین گاه قطره ای گرم و زلال را میهمان چشمان خود می بینم .

هیچگاه حقیقت این مقدار برایم تلخ نبود هیچگاه …….

یاعلی